۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

فلك كردن دختران



۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

ماجراي فلك شدن ترانه

شق شق شق شق ...
سميرا و ترانه در كلاس دوم دبيرستان بودن و خيلي با هم صميمي بودن در يكروز سرد زمستان سر كلاس علوم معلم درس ميداد ولي انها در حال رد و بدل كردن نامه و شوخي بودن كه معلم صداش در اومد ...ساكت بعد از چند دقيقه دوباره شروع كردن و سميرا با كاغذ يك موشك درست كرد و بطرف تخته سياه پرت كرد معلم برگشت و عصباني شد . كي بود.../هيچ كس صداش در اومد معلم خط كش بلندش رو در دستاش جابجا كرد و گفت پس اينطوريه كلاس منو بمصخره گرفتيد و به ته كلاس و سمت سميرا اومد ... تو بودي .. نه خانم... بايد بسختي تنبيه بشي كلاسو مصخره گرفتي و با خطكش به رون پاش زد سميرا گفت بخدا ما نبوديم و شروع يه گريه زاري كرد ... ترانه كه نترس بود و حال دوستش رو ديد كه داره ميلرزه گفت خانم من بودم ....بعد از چند دقيقه ترانه كه بخودش اومد پاهاشو به چوبي بلند بسته بودن و منتظر فلك شدن بود و ميدانست كه گريه زاري فايده نداره معلم بالاي سرش اومد و گفت از اين به بعد هر كس كلاس منو به بازي بگيره بهاشو با تركه به كف پاهاش ميده و محكم خط كش رو روي پاهاي ترانه فرود اورد ...اخ ... سوزش شديدي در كف پاهاش احساس كرد معلم ادامه داد شق 2 شق 3 شق 4 شق5 و همينطور به انگشتا و كف پاهاي دخترك تركه ميزد .. ترانه كه از درد ميناليد صداش در نميومد ...همه كلاس در رعب و وحشت بسر ميبرد ... 19 شق 20 شق و كارش رو تمام كرد ..كف پاهاي دخترك بشدت سرخ شده بود .. مبصر پاهارو از فلك باز كرد و با كمك او ارام بسرجايش برگشت . تا اخر زنگ كسي جيك نزد بعد از كلاس سميرا با گريه گفت اخه چرا جاي من تنبيه شدي منو ببخش ... ترانه گفت عيبي نداره خوب ميشه فردا بريم سينما .. باشه ..../م